سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها (مدح و مرثیه)

شاعر : بردیا محمدی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می‌کنی           ماه‌بانـو! نان ظلمت را تو آجـر می‌کـنی
عقلِ”بی‌احساس را باعشقدمخور می‌کنی           دامن سـجّـاده را با یـاس‌هـا پُـر می‌کنی


آسـمـان دلـدادۀ راز و نـیـازت مـی‌شـود
بال جبـریل
امـین چـادر نمازت می‌شود

تو در آغـوش خدیجه مثل حور افتاده‌ای           مادر پیـغـمـبـری گـرچه پیـمـبـرزاده‌ای
قبل خلقِ کهکشان‌ها امتحان پس داده‌ای           از هـمـان اوّل بــرای آخِــرت آمــاده‌ای

روز محشر تک‌تک ما را صدا خواهی نمود
دانه دانه شیعـیانت را جدا خواهی نمود

ای که با لطفت بیابان غرق باران می‌شود           خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می‌شود
پای تسبیحات تو سلمان، مسلمان می‌شود           کـوثـر تـو آبــروی کُـلِ قـرآن مـی‌شـود

روح ایــمــانـی تـجـلـیِّ خـدایـی مــادرم
لَـیْـلَــهِ الْــقَــدْرِ تـمـام انــبـیـایـی مــادرم

مــادر آئــیــنــه‌هـا ای مـادر اهـل کـسـا           بـانـی آرامـشِ پــیــغـمـبــر اهـل کــســا
آفــتــابِ روی بـام حــیــدر
اهـل کــســا           چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا

آیـنـه‌دار امــیــر الــمـؤمـنـیـنِ پــنـج تـن
ریـشه‌های چـادرت حـبل
المـتین پنج تن

یا کریم بام احـمد جـلد بام فـاطـمه است           بَضْعَهُ مِنِّ محـمد در مـقـام فـاطمه است
ذکر پیغمبر شب معراج “نام” فاطمه است           آیه‌های روشـن قـرآن کلام فاطـمه است

آیـۀ تـطـهـیـر هم با او مـطـهـر می‌شود
کائـنـات از
نـور ایـمانـش منوّر می‌شود

ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو           می‌شـود آزاد، هرکس شد اسیـر نـان تو
کاش بنـویـسی مرا جـیـره
بگـیرِ نانِ تو           بی‌نـیاز از هر دو دنیا شد فـقـیر نان تو

چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است
دست”دستاس” تو را هفت آسمان بوسیده است

تو گُـل نـیـلـوفـر هِـجـده بـهـار حـیـدری           تو چـراغ روشن شـب‌های تـار حیدری
تو قـرار چـشـم‌هـای بـی‌قـرار حـیـدری           در دل تـلخی و
شیـرینی کـنار حـیـدری

حرز مولا در میان کارزارش نام توست
ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست

آفـتـاب عـشق را تا بـی‌کـران تـابانده‌ای           در دل غم‌ها علی را باز هم خـندانده‌ای
کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده‌ای           »پیش نابینا، میان حِصنِ چادر مانده‌ای»

آه! گـفـتم چـادرت، داغ دل مـا تـازه شد
بارش غـم در هـوای سینه بی‌اندازه شد

راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت           چـشـم‌زخـم دشـمـنِ آل عـبا آخـر گرفت
دست سنگینی به زیر
گونۀ مادر گرفت           خاک کوچه رنگ سُرخ لاله‌ای پرپر گرفت

خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده
پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده

آه! آئینه چرا سنگی محک می‌زد تو را؟           بشکند دستی که در کوچه کتک می‌زد تو را
نانجیب از حرص حیدر داشت چک می‌زد تو را           دومـی با نـیّت بـاغ فـدک مـی‌زد تـو را

چشم تو تار است، راه خانه را گم کرده‌ای
گوشوارَت را میان کوچه‌ها گم کرده‌ای

نقد و بررسی